خاطرات پراکنده یک نانویسنده

خودزندگی نامه پنهانی خانم الف

خاطرات پراکنده یک نانویسنده

خودزندگی نامه پنهانی خانم الف

الف سر کار می رود...

بچه که بودم، حوصله ام که سر می رفت، احمق هم می شدم. کافی بود بیکار باشم تا بلاهتم گل کند و سوژه ای بشوم برای خندیدن آن 4 برادر نامردم. آنها هم از خدا خواسته تمام ضرب المثلها را روی من پیاده می کردند.wedgietarianw.gif : 40 par 78 pixels.

یادم می آید که به من گفتند: "برو دنبال نخود سیاه". کیسه نخود را جلویم ریختند و گفتند بگرد دنبال آن که از همه سیاهتر است. و من هربار که نخود سیاهی می یافتم، با ذوق می پریدم و نشانشان می دادم. و جواب آنها: اینکه سیاه نیست. باید عین ذغال باشه.moodswingf.gif : 19 par 18 pixels.

حکایت "قوطی بگیر و بنشان" را هم حتما شنیده اید. من را فرستادند توی زیرزمین دنبال قوطی. من در میان سی- چهل قوطی رنگ و وارنگ نشسته بودم و فکر می کردم کدامشان، "بگیر و بنشان" است.coffeestat.gif : 149 par 42 pixels.

آب در هاون کوبیدن را هم در نوجوانی امتحان کرده ام. مامان گفت: برو توی هاون آب بریز، آنقدر بکوب تا سفت شود.furious.gif : 60 par 42 pixels.

بیچاره الف ساده لوح! بیچاره!gaah.gif : 37 par 41 pixels.

نظرات 2 + ارسال نظر
rozita سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:18 ب.ظ http://www.oxinads.com/?i=31773

سلام وبلاگ قشنگی داری اگر می خوای از وبلاگت کسب درآمد واقعی داشته باشی توی لینک زیر ثبت نام کن http://www.oxinads.com/?i=31773

یه آدم پنج‌شنبه 17 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:41 ب.ظ http://barayeazadi.blogfa.com

خبر داری محشر مینویسی؟منو واقعا سورژرایز می کنه نوشته هات.بهت غبطه می خورم که چه حافظه ای داری.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد